تو خوبی!!!؟؟؟
مامانی
از دیشب نمیدونم چم شده حالم زیاد خوب نیست همش فکر میکنم یکی داره زیر دلمو ناخون میکشه یه همچین احساسی!!!نمیدونم چرا ؟؟؟؟هیچوقت تا حالا این احساسو نداشتم هیچ وقت حتی موقع بارداری داداشیت!!!!میدونم کار خوده شیطونته ناقلا خب نکن اینکارا رو با مامان!!!
فرشتم خودمو تو رو سپردم دسته خدا ایشالله خودش از همه چی حفظمون کنه فردا وقت دکتر گرفتم میخوام برم پیشش همون دکتر قبلیم از وقتی ازدواج کردم همیشه رفتم پیشش و داداشی رو هم همون خانم دکتر دنیا آورد دکتر خوب و مهربون و مؤمنینی هست دستشم خوبه اینکه حرف آدمو کامل و با حوصله گوش میکنه و جواب همه سؤالاتم رو میده
فکر نکنی برات وقت نمیذارم یام اینکه کم توجهی میکنم نه عزیزدلم سرپای و جودم شده تو گلکم!!!ولی چون دفعه دومم بود با خودم میگفتم خیلی از این مراحلو یکبار گذرندمو شاید سؤالاتی که اونبار برام پیش میومد هی برای جواباش میرفتم دکتر اینبار خودم میدونمو لازم نیست اینقدر هی برم اونجا!!! ولی خب این حسی که من الان دارم و اصلا هم دوستش ندارم برام سؤال شده وبیشتر نگران سلامتی تویم گلکم بهمین خاطر فردا میرم دکتر توکل بخدا ببینم چی میشه نتیجشو حتما برات میامو مینویسم
خدای خوشگلم خیلی دوستت دارم