آخرین ماهه بودن تو دله مامانی وخاطرات زایمانم
حلما سادات عزیزم فرشته کوچولوی مامان میخوام اتفاقای زایمانم و آخرینماهی که تو دلم بودی رو برات بنویسم ماه آخر حاملگیم ماهه سختی بود چون خیلی سنگین شده بودمو ماه رمضونم کاملا با ماهه آخر بودنت تو دلم یکی شده بود دکترم از تاریخ4/10 می خواست بره مسافرتو نبود اونم به استرسای ماهه آخرم اضافه شده بود چون دوست نداشتم بعد از 7-8سال دکترمو عوض کنمو یام اگه یه موقع زایمان زودتر شد زیر دست یه دکتر دیگه که خیلی نمیشناسمشو از اعتقادتش بی اطلاع هستم زایمان کنم بخاطر همین به بابایی گفتم منکه حالم زیاد خوش نیست یه هفته ای که دکی نیست استراحت میکنم تا یه موقع زایمانم جلو نیوفته هفته سختی بود چون ماه رمضون بود سحرو افطار رو در طول روز در...
نویسنده :
مامان جونی
10:29